English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7524 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
prettily U بخوبی چنانکه باید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
as is well known U چنانکه همه کس بخوبی میدانند
as it deserves U چنانکه باید
comme il faut U چنانکه باید وشاید
meetly U چنانکه باید و شاید
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
beautifully U بخوبی
as well as U بخوبی
truly U بخوبی
it is safe to say U بخوبی میتوان گفت
It is common knowledge that ... U این را همه کس بخوبی میدانند که ...
native speaker U سخنگوی بخوبی زبان مادری
It's a well-known fact that .... U این را همه کس بخوبی میدانند که ...
ambidexter U کسیکه هردودست بخوبی درفرمان اوباشد
well informed U بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
print shop U بسته گرافیکی ساده که چندین خدمت چاپی را بخوبی انجام میدهد
stratus U لایه یکنواخت و یک شکلی ازابرهای کم ارتفاع وخاکستری رنگ که از سطح زمین بخوبی دیده میشوند
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
he took my words in good part U سخنان مرا بخوبی تلقی نمود از سخنان من نرنجید
how U چنانکه
as U چنانکه
in the event that U چنانکه
so that U چنانکه
pinchingly U چنانکه فشاراورد
permissively U چنانکه مخیرسازد
cresuendo U چنانکه صداخردخرد
dilatorily U چنانکه پرشود
gratifyingly U چنانکه خوشنودسازد
insolubly U چنانکه اب نشود
so to speak U چنانکه گویی
admissibleness U چنانکه روا
expressively U چنانکه مقصودرابرساند
as is well known U چنانکه مشهور
proper U چنانکه شایدوباید
prettily U چنانکه زیبانماید
coordinately U چنانکه یکجورباشد
inexpressively U چنانکه مقصودرا نرساند
pitfully U چنانکه سزاوارنکوهش باشد
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
heliocentrically U چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
gratifyingly U چنانکه خوشی دهد
effusively U چنانکه گویی بریزد
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
fitfully U چنانکه بگیردوول کند
decreasingly U چنانکه روبکاهش گذارد
funnily U چنانکه خنده اورد
convincingly U چنانکه متقاعد کند
perniciously U چنانکه زیان اورد
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
permissively U چنانکه اجازه بدهد
irrecoverably U چنانکه بهبودی نپذیرد
interminably U چنانکه تمام نشود
privatively U چنانکه نفی یا استثناکند
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
according as چنانکه بدان سان که
according to his version U چنانکه او شرح میداد
meaningly U چنانکه مقصودرا برساند
meetly U چنانکه در خور باشد
invisibly U چنانکه دیده نشود
invulnerably U چنانکه زخم برندارد
medially U چنانکه درمیان باشد
inviolably U چنانکه سزاوارحرمت باشد
decrescendo U چنانکه صداخردخردضعیف شود
culpably U چنانکه سزاوارسرزنش باشد
piquantly U چنانکه دهن رامزه بیاورد
prepossessingly U چنانکه جلب توجه نماید
grandiosely U بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
sanguinarily U چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
pleasingly U چنانکه خوش ایند باشد
practicably U چنانکه بتوان اجرا نمود
pestilently U چنانکه برای اخلاق مضرباشد
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
fadelessly U چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
extraneously U چنانکه وابسته بموضوع نباشد
euphoniously U چنانکه بگوش خوش ایندباشد
inviolately U چنانکه بی حرمت نشده باشد
epidemically U چنانکه همه جاسرایت کند
commendably U چنانکه شایان ستایش باشد
engagingly U چنانکه سرگرم یامشغول کند
presentably U چنانکه بتوان پیشکش کرد
causatively U چنانکه دلالت برسبب نماید
retroactively U چنانکه شامل گذشته شود
interchangeably U چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
assumably U چنانکه بتوان فرض کرد
hereditably U چنانکه بتوان ارث برد
intangibly U چنانکه نتوان درک کرد
peerlessly U چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
inexpressively U چنانکه زبان دار نباشد
inexpressibly U چنانکه نتوان بیان کرد
immovably U چنانکه نتوان جنبش داد
inexhaustibly U چنانکه تهی یاتمام نشود
onerously U چنانکه مستلزم انجام تعهدی
indefensibly U چنانکه دفاع بردار نباشد
inappreciably U بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
perplexingly U چنانکه گیج یا حیران سازد
intangibly U چنانکه نتوان احساس کرد
organically U چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
objectiveness U چنانکه در خارج معقول باشد
irrefragably U چنانکه نتوان تکذیب کرد
inseparably U چنانکه نتوان سوا کرد
intelligibly U واضحا چنانکه بتوان دریافت
penitentially U چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
incommunicably U چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
changeably U چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
inerrably U چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
inimitably U چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
invidiously U چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
irrecocilably U چنانکه نتوان انرا وفق داد
inscrutably U چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
exhaustively U چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
pardonably U چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
paradoxically U چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
adequately U باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
to kick over the traces U لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
contemptibly U چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
functionally U چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
colourably U چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
persuasively U چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
illustratively U چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
cogently U چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
admissibly U بطور قابل قبول چنانکه روا
sententiously U چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
maritally U چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
nutritiously U چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
to eat humble pie U پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
relevantly U بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
nutritively U چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
movably U چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
flowerily U چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
corrigibly U چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
retrospectively U چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
picturesquely U چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
inextricably U چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
implacably U از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
discreditably U چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
indefeasibly U بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
indescribably U چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
impalpably U چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
attributively U بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
pestiferously U چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
modernly U بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
officinal names of drugs U نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
irreversibly U چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
portentously U چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
irremissibly U چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
pontifically U چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
irreclaimably U بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
opaquely U چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
ineradicably U بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
inaccessibily U بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
rough handling of a thing U گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
propor tionably U بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
in due f. U باید
should U باید
ought U باید
to have to U باید
maun U باید
there is a rule that... U که باید.....
shall U باید
the f. of a table U باید
outh U باید
must U باید
how shall we proceed U چه باید کرد
you must know U باید بدانید
i must go U باید بروم
i ought to go U باید بروم
i ougth to go U باید بروم
it is necessary for him to go U باید برود
i ougth to go U باید رفت
it is necessary to go U باید رفت
one must go U باید رفت
it is to be noted that U باید دانست که
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
ought U باید وشاید
it is to be noted that U باید توجه کردکه
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
he must have gone U باید رفته باشد
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
to d. what to say U اندیشیدن که چه باید گفت
the needful U انچه باید کرد
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
enow U بسنده انقدرکه باید
you might have come U باید امده باشید
he needs must go U ناچار باید برود
shall i go? U ایا باید بروم
I must leave at once. باید فورا بروم.
chicane U مانعی که باید دور زد
Let us see how it turns out. U باید دید چه از آب در می آید
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com